غضنفر عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشش، سرش گیج میره میخوره زمین!

یه چوب کبریته سرش رو می خوارونه آتیش می گیره .

غضنفر داشت آب جوش میریخته توی باغچه! بهش میگن: چرا آب جوش میریزی تو باغچه؟؟ میگه: آخه چای کاشتم.

قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم...
شاکی: بله.عین حقیقته.
قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟

غضنفر منچ بازی میکنه ، مار نیشش میزنه !!!

شیمی نخوندم ولی میدونم اگه عشق نباشه مولکول‌های اکسیژن و هیدرژن نمی‌تونن اینقدر محکم همدیگر رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد!!

زن مثل ویروس می مونه
وقتی وارد زندگیت بشه جیبتو SCAN می کنه
لبخند رو از روی لبات DELETE می کنه
مختو EDIT می کنه
برنامه هاتو DOWNLOAD می کنه
و تو آخرش HANG می کنی

غضنفر همش دعا می کرده بچه دار شه یه شب جبرئیل میاد تو خوابش میگه عوض اینهمه دعا برو زن بگیر

اولی: امان از دست این زنها! زنم تمام دارائی ام را برداشت و رفت.
دومی: خوش به حالت! زن من تمام دارائی ام رو برداشت و نرفت!

بچه:مامان اون آقاروببین کچله!!!! مامان: هیس...میفهمه بچه: اه...مگه تا حالا نفهمیده